اگر به دنبال این هستید که ثروتمند شوید، باید بگویم که حتماً روزی ثروتمند خواهید شد. فارغ از اینکه چندبار تلاش کردید و شکست خوردید، نگران نباشید و این را بدانید که اهمیتی ندارد اگر برای پول بلیت اتوبوس خود باید مایعات بدن خود را بفروشید و به همین دلیل اوضاع حالتان حسابی خراب است. اهمیتی ندارد که تا الان چندبار جلوی صندوقدار با حالتی متعجب پرسیدید: مطمئنی؟ موجودی کافی نیست؟ میشه یکبار دیگه امتحان کنید؟. اهمیتی ندارد که حرفهای من چگونه بهنظرتان میرسد، من اینجا هستم تا به شما بگویم که میتوانید ثروتمند شود. تو میتوانی از صفر و با هیچ شروع کنی و خواهی دید که از جایی غیر قابل پیشبینی راهی ساخته خواهد شد.
بخشی از کتاب تو کله خر هستی
بگذارید نکتهای جالب به شما بگویم: من قرار است برای تمام کسانی که دوستشان دارم یک خانه و دندان طلا بخرم؛ شاید این موضوع باعث تحریک شما شود و باعث این موضوع شود که دست به انجام کاری بزنید. همچنین باید به شما بگویم که هیچ مشکلی وجود ندارد اگر هنوز نمیدانید چگونه پول در بیاورید. پول جزء موضوعاتی است که حرفهای زیادی راجع به آن زده شده است. ما عاشق پول هستیم، از آن متنفریم، نسبت به آن وسوسه داریم، آن را نادیده میگیریم، از آن دلخور میشویم، پس اندازش میکنیم، آروزی آن را داریم و حتی به خاطر آن دست به فحاشی و بد دهنی میزنیم؛ پول از امیال مختلف، خجالت زدگی و چیزهای عجیب و غریب پوشیده شده است. بنابراین تعجبی ندارد که دلمان بخواهد با لذت هرچه تمامتر آن را بهدست آوریم. چگونه جو توجه پول را به خود جلب کرد و از درآمد چل هزار دلاری در سال به 100 هزار دلار رسید. وقتی بحث افزایش درآمد به میان میآید من خودم بزرگترین مشکل خودم بودم. من فکر میکردم که لیقات پولدار شدن را ندارم و به خودم غر میزدم. این طرز فکر و غر زدنها باعث شده بود که من اعتماد به نفسم تخریب شود و هیچگاه نتوانم در جامعه به آن صورت که باید حضور داشته باشم. از آنجایی که از این وضعیت خسته شده بودم شروع به خواندن کتابهای روانشناسی موفقیت و خودشناسی کردم؛ تمام صبحها نزدیک به یک ساعت یا بیشتر صرف مطالعه و گوش دادن به کتابهای الکترونیکی میشد. نقطه عطف زندگی من آنجا بود که فهمیدم خداوند من را چقدر دوست دارد و هرچه که من بخواهم در سر راهم قرار میدهد و سپس تصمیم گرفتم از سر راه خودم کنار بروم. تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که جدیت به خرج بدهم و باور داشته باشند که خواستهام از قبل وجود دارد.
من در یک اداره کار میکردم و به محض این که طرز تفکر خودم را تغییر دادم از پلههای ترقی شروع به بالا رفتن کردن، با پذیرفتن مسئولیتهای بیشتر تا جایی که توانستم از منطقه امن خود به بیرون آمد. عامل اصلی پیشرفت من این بود که من اول از همه فهمیدم چرا من میخواهم این شغل را داشته باشم جواب یک چیز بیشتر نبود من عاشق کمک کردن به مردمم؛ دوست دارم از ذهن خلاقی که دارم استفاده کنم؛ دوست دارم هر روز تلاش و تقلاء کنم و من عاشق همکارانم هستم. درضمن دلم نمیخواست در وضعیت خودم درجا بزنم و سالهای بعدی حسرت چیزهایی را بخورم که میتوانستم با تلاش کردن داشته باشم. به همین دلیل حس پیشرفت و انگیزه قوی در درون من به وجود آمده بود و آن مانند یک ماده مخدر من را معتاد خود کرده بود. من قبلاً خیلی سخت پول در میآوردم اما شاید باورتان نشود حالا پول درآوردن برای من مانند آب خوردن شده بود. من معمولاً پول همه خریدهایم را با کارت اعتباری میپردازم ولی به این نکته هم توجه میکنم که در گوشه و کنار خانه هم پول نقد بگذارم و این کار را انجام میدهم تا هر بار به خودم یادآوری کنم پول در همه جا پخش است و نمیتوان از آن فرار کرد و فقط کافی است دستم را دراز کنم و آن را بردارم. میدانم که احتمالاً داری خیال میکنی این که کار احمقانه و بینمکی است ولی من از این کار نتیجه گرفتم و باعث شده وقتی مورد بدی پیش میآید و اوضاع وخیم میشود، استرس هایم از بین برود و بر ترسها غلبه کنم و مانند فردی شجاع به جنگ مشکلات بروم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.