انسانی بسیار انسان شروع دوره بلوغ نویسندگی نیچه محسوب میشود. اثری پیچیده که بسیاری از مضامین را کاوش میکند و فاصله چشمگیری با تفکر قبلی وی دارد. در این کتاب نیچه وفاداری اولیه خود با شوپنهاور و واگنر را میشکند و چهارچوب فلفسه خود را پایه گذاری میکند. برخلاف بیاعتنای قبلی نیچه به علم، اکنون علم را ابزاری برای رد متافیزیک سنتی میداند. او علم را گامی اساسی در ظهور روحهای آزاده میداند که پیشگامان فرهنگی خواهند بود. در کتاب انسانی بسیار انسان، نیچه متفکری است دقیق، تحلیلگر، جدی و خردمند که زدودن اوهام و شکستن بتها دست میزند، از آنچه فرهنگ زمانه را تهدید میکند سخن میگوید، با اندیشه روشنفکری همآوایی نشان میدهد و به این امید به قلم پناه میبرد که بتواند آنچه فرهنگ را تضعیف و آیندهاش را تهدید میکند، شناسایی و درمان کند. باورش این بود که تنها چیزی که میتواند امکان حیاتی موجه و سزاوار زیستن را فراهم کند، تدام و ریشهدارشدن تفکر دوره روشنگری است که به کُنه امور پی میبرد و بیرحمان حجاب از رخ حقیقت برمیگیرد.
بخشی از کتاب انسانی بسیار انسان
مشکلات فلسفی در تمام ابعاد و جنبههای آن تقریباً همان شکل و شمایل دو هزار سال پیش را دارد، یعنیی هنوز هم میپرسند: چگونه ممکن است چیزی را متضاد خود به وجود بیاید؟ بهعنوان مثال معقول از غیرمعقول، زنده از بیجان، امور منطقی از امور غیرمنطقی، نوعی دوستی از خودخواهی، بیعلاقگی و بیتفاوتی از حرص و طمع و حقیقت از خطا و اشتباه به وجود میآید و نشأت گرفته است؟ فلسفه متافیزیکی از قبل به شیوه خودش این مسئله دشوار را برای خودش حل کرده است و تکامل یکچیز از چیز دیگر را رده کرده است و ماهیت و علت وجودی هر چیز را در منشأیی معجزهآسا و در مرتبهای والاتر و بهتر از آنکه «قائمذات» است نسبت میدهد. از طرف دیگر فلسفه تاریخی که به نوعی نمیتوان آن را جدا از علم فیزیک دانست (علمی که از تمام روشهای فلسفی تازهتر و جوانتر است و با تجربه به دست آمده و احتمالاً همیشه نتایج مشابهی دارد) و ضد و نقیضی در آن وجود ندارد به جز در موارد اغراقهای معمولِ عامیانه مردم یا ادراکات متافیزیکی و خطای خرد در استدلال، در پایینترین نقطه از چنین تناقض و مغایرتی قرار میگیرد. براساس این توضیح بهطور مقتن، نه رفتاری غیر خودخواهانه وجود دارد و نه دیدگاهی کاملاً منفعلانه و از روی بیعلاقگی؛ و هر دو حالت حاصل تصعدی است که در آن عناصر بنیادی تقریباً به شکل فرّار به نظر میرسند و تنها از طریق مشاهده دقیق است که میتوان به وجود آنها پی برد. همه آنچه که ما اکنون و در شرایط فعلی هر یک از علوم به آن نیاز داریم، حالت شیمیایی ادراک و احساسات اخلاقی، دینی، زیبا شناختی و همچنین احساسات و ادراکی در مورد امور کوچک و بزرگ جامعه و تمدن است که حتی در تنهایی هم در مورد آنها تعقل میکنیم؛ اما اگر این حس شیمیایی و تعقل ما را به این نتیجه برساند که بهترینها و باشکوهترینها از محقرترین و نازلترین چیزها نشأت گرفته است چه؟ آیا عده زیادی هستند که تمایل داشته باشند در چنین تحقیقاتی شرکت کنند؟ آیا نوع بشر دوست دارد که سؤالاتی مربوط به منشأ و آغاز امور مطرح کند؛ آیا نباید برای ادامه این مسیر چیزی تقریباً ضد انسانی شویم؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.