کتاب «باباگوریو» نوشته آنوره دو بالزاک نویسنده خوش قلم اهل فرانسه میباشد. این کتاب برای اولین در سال 1834 در مدت چهل روز نوشته شد و در مجلهای در شهر پاریس منتشر و بعد از یک سال به صورت کتاب منتشر شد. موضوع اصلی کتاب مبارزه برای دستیابی به جایگاه طبقه بالاتر در جامعه است. راستیناک مشتاق است تا به این جایگاه طبقه بالا دست یابد، اما با روشهای جامعه پاریس آشنا نیست. واترین سعی میکند راستیگناک را متقاعد کند که زن مجردی به نام ویکتورین را تعقیب کند، پیشنهادی مشکوک که شامل کنار گذاشتن برادرش میشود که مانع از ثروت زن میشود. گوریو که برای حمایت از دو دختر متاهل خود، خود را ورشکست کرده است اما آنها او را رد میکنند، نمونهای از ناکامیها در دستیابی به این وضعیت طبقه بالاست. کتاب «باباگوریو» داستانی کلاسیک و تراژیک است. آنوره دو بالزاک به این فکر افتاد که یک سری رمان درباره زمان و مکانی که در آن زندگی میکرد بنویسد و همه آنها را با نام کمدی انسانی ترکیب کند.
بخشی از کتاب باباگوریو
یک دانشجو اگر بخواهد تمام گوشه کنارهای پاریس و تئاترها و فراموشخانههای پاریس رابداند وقت زیاد برای این کارها ندارد. بنابراین بیشتر از وقت خود را به ولگردی و شیطنت و پرسه زدن میگذراند. راستی نیاک هم مانند سایر جوانان بود، اما از لحاظ طرز زندگی وضع مخصوصی داشت. پدر و مادرش و دو برادر و دو خواهرش و یک عمه که عهدهدار پانسیون او بود همگی در زمین مزروعی کوچک به نام، راستی نیاک زندگی میکردند. این سرزمین که عایدی مختصری در حدود سه هزار فرانک در سال داشت مزرعه کشت انگور بود که به زحمت میتوانست هزار و دویست فرانک پانسیون را تهیه نماید. راستی نیاک جوان باهوش بود و میدانست زندگی این خانواده چگونه میگذرد، اما همیشه در فکر این بود که برای خود آیندهای را در نظر بگیرد. او میدانست و بارها از پدر و مادرش شنیده بود که در پاریس دارای اقوام و خویشاوندان سرشناس و متمولی است و روزی که میخواست به پاریس بیاید در باره این اقوام ناشناس تحقیقات زیاد به عمل آورد و از عمهاش که میدانست او را زیاد دوست دارد درباره آنها تحقیق نمود. عمهاش پس از اینکه شرح مفصلی در خصوص افراد خانواده خود داد عقیده داشت که از بین تمام افراد خانواده آنها کسی که در این موقع میتواند به او زن کمک کند.
نامهای محترمانه به این زن نوشت و آن را به اوژن داد و گفت اگر بتوانی خانه ویکنس آن را پیدا کنی او میتواند سایر اقوام ثروتمند مارا در پاریس به تو نشان بدهد. راستی نیاک چند روز بعد از ورود خود به پاریس نامه عمشاش را به نشانی روی پاکت برای کنتس فرستاد و فردای آن رو کنتس پاسخ داد و او را به مجلس رقص فرداشب دعوت کرد. چند روز بعد پس از اینکه اوژن به مجلس رقص کنتس رفت ساعد دو بعد از نیمه شب به منزل برگشت و برای اینکه جبران وقت تلف شده را بکند، تصمیم گرفت که آن شب را تا صبح کار کند و درس خود را مطالعه نماید. این برای اولین بار بود که در این محیط بیسر و صدا میخواست تا صبح بیدار بماند. اتفاقاً در آن شب در منزل کنتس شام نخورده بود و سایر مهمانان هم تصور میکردند که او مانند شبهای دیگر که به تئاتر یا گردش میرود برای شام به منزل نخواهد آمد. قبل از این که با کلید در را باز کند کریستف که وظیفهدار بستن دها بود خودش در را باز کرد و به کوچه نظری افکند. راستی نیاک ابتدا خود را معرفی کرد سپس خیلی آرام به طوری که صدا نکند از پلهها بالا رفت. در حالی که کریستف با کفشهای بزرگ و میخ دارش سر و صدا راه انداخته بود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.