نخستین پرسشی که با دیدن این کتاب از خودتان میپرسید، تکرار عنوان کتاب است: «بیشعوری»؟ بله، بیشعوری! همان صفتی که روزانه این و آن را با آن مورد نفقد خود قرار میدهیم. کتاب که بخوانید بدون استثنا این را از خودتان خواهید پرسید: «من هم بیشعورم؟» همین ترس و نگرانی از بیشعوری ممکن است شما را وادار به عقبنشینی کند و قید خواندن کتاب رابزنید. اگر هم وسوسهتان کرده که آن را بخوانید در آن صورت یک گام به جلو برداشتهاید. در هر دو صورت، «بشعوری» کتابی است که هم باید آن را بخوانید و هم آن را نخوانید! چرا که بیشعوری بس است دیگر. کتاب بیشعوری فقط داستان درمان بیشعوری یک شخص خاص نیست، بلکه روزنهی امیدی است برای کسانی که به بیشعوری عادت کردهاند. حرفش هم این است که دلیلی ندارد کسی فکر کند ممکن نیست بتواند باشعور باشد. بیشعوری یک بیماری است مثل بقیهی بیماریها و روش درمانی مشخص هم دارد. چه خودتان بیشعور باشید و چه با بیشعورها رابطه داشته باشید، با انتخاب این کتاب دست کم یک راهنمای خوب دارید که باعث میشود به بیراهه نروید. از اینرو، در نهایت فروتنی تصمیم گرفتم تا سرگذشت دردناک اعتیاد خود به بیشعوری، و نیز راه دشوار رهایی از آن وضعیت رقتبار را برای استفادهی دیگران بنویسم.
صحبت خاویر کرمنت نویسنده کتاب بیشعوری
مثل هرکس دیگری، من هم در تمام زندگیام با بیشعورها سروکار داشتهام اما در بیشتر این اوقات مثل بیشتر افراد جامعه درگیر مفاهیم و تعاریف قدیمی بیشعوری بودهام. مثل دیگران بیشعوری را بهعنوان بیماری نمیشناختم و فکر میکردم بیشعوری نوعی کمبود شخصیت است که صرفاً با اراده میتوان آن را اصلاح کرد یا از بین برد. اما حالا من ماهیت بیشعوری را میشناسم. بیشعوری یک نوع اعتیاد است و مثل سایر اعتیادها به الکل و مواد مخدر یا وابستگی دارویی، اثرات سوء و زیانباری برای شخص معتاد و اجتماعی که در آن زندگی میکند دارد. بدترین خصوصیت این اعتیاد آن است که بیشعورها ذرهای هم از بیشعوریشان آگاه نیستند. این امر البته در مورد خود من هم صادق بود. آشکار کردن ضعفها و اشتباهات خود برای هیچکس کار آسانی نیست. من تا مدتها از نوشتن این کتاب و حتی صحبتکردن دربارهی موضوعات آن ابا داشتم، چرا که دوست نداشتم تمام دنیا بفهمد که من آدم بیشعوری بودهام. اما سرانجام وجدان، دوستان و بیمارانم من را متقاعد کردند که قبلاً همهی دنیا فهمیدهاند که من بیشعور بودهام و نوشتن یا ننوشتن درمورد آن از این جهت بیفاید است، ولی شاید بتوانم با نوشتن سرگذشت خودم به بیشعورهای دیگر کمک کنم تا بهبود یابند.
بخشی از کتاب بیشعوری
هرچقدر که یک بیماری خطرناکتر و شایعتر باشد، شناخت و مقابله با آن ضروریتر است، اما بیشعوری مهلکترین عارضهی کل تاریخ بشریت است که تاکنون راهکاری علمی برای مقابله با آن ارائه نشده است. بیشعوری حماقت نیست و بیشتر بیشعورها نهتنها احمق نیستند که نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بالاتری برخوردارند. خودخواهی، وقاحت و تعرض آگاهانه به حقوق دیگران که بنمایههای بیشعوری است بیشتر از سوی کسانی اعمال میشود که از نظر هوش، معلومات، موقعیت اجتماعی و سیاسی و وضع مالی اگر بهتر از عموم مردم نباشند بدتر نیستند. پزشکی که حق اظهار نظر به بیمار خود یا همراهان او نمیدهد یا سیاستمداری که با زیرکی از جهل و زیادهخواهی مردم با دادن وعدههای توخالی و ارائهی آمار مضحک سوءاستفاده میکند، هیچکدام بهخاطر حماقت مرتکب چنین اعمالی نمیشوند. همینطور شهرونی که زبالهی خود را در چندقدمی سطل زبالهی عمومی محله در جوی آب خلی میکند بهخاطر ناآگاهی از کارکرد جوی و سطل زباله چنین کاری نمیکند. واقعیت دردناک است که در طول تاریخ، مسببان بیشترین آسیبهایی که بشریت متحمل شده است آدمهای بیشعور بودهاند و نه آدمهای نادان. جنایتکاران بزرگ تاریخ همگی آدمهایی باهوش و سختکوش بودهاند که حاصلضرب استعدادهای شخصی متعدد مثبت آنها با خودخوهای، تعرض به حقوق دیگران و رذالتهای منفیشان، از آنها بیشعوریهای عظیم و مخوفی ساخته که دنیایی را به آتش کشیدهاند. در دنیای مدرن و با بالارفتن سطح آموزش، در سایهی این تفکر نادرست که سواد و آگی الزاماً رفاه و فرهنگ عمومی را در پی خواهد داشت، بیشعورهای بسیار بیشتری تولید شده و به بهرهبرداری رسیدهاند. تنها کافی است نگاهی گذرا به ایدئولوگها و نظریهپردازان و حتی آدمکشهایی که از بطن دانشگاههای معتبر جهان رشد یافتهاند و آمار قربانیان آنها بیندازیم تا صدق این مدعا ثابت شود. دنیا به کام بیشعورهاست و گویی سالهاست که بیشعورهای جهان متحد شدهاند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.