ما داستانهای «دختران جسور» را نوشتیم تا این پیام را به دختران سراسر جهان بدهیم که با تکیه بر تواناییهای خود از عهده هر کاری بر میآیند. هدف ما آشناکردن دختران با داستان واقعی زنانی است که با گذر از موانع بسیار، موفق شدهاند کارهای خطیر و حیرتانگیزی انجام دهند. در این کتاب با داستان زنان آشپز، فضانورد، قاضی یازیکن تنیس، غواص و دیگر زنان خارقالعادهای آشنا میشوید که جهان را به شکل غیرقابل تصوری تغییر دادهاند و میدهند. پیامهای زیادی داشتیم از سوی مادرانی که به ما گفتند این نخستین کتابی است که برای دخترشان خریدهاند. دختری گفته بود: این کتاب باعث شد تا اعتماد به نفس کافی پیدا کند و طرحی را که سالها از ترس شکست به تعویق انداخه بود، شروع کند. مادری گفته بود این کتاب به او کمک کرده تا به عنوان یک مادر و قبل از آن به عنوان یک زن، نوع نگاه خود به جهان را به فرزندانش بشناساند. هر داستان این کتاب، اهمیت یک قلب پر امید برای تغییر دنیا را نشان میدهد. امیدواریم شما خواننده این کتاب دریابید بزرگترین موفقیت، داشتن یک زندگی سرشار از عشق، کنجکاوی و خیرخواهی است. باشد تا هر روز به خاطر داشته باشیم که شاد بودن و کاوشگری بیحد و حصر حق مسلم ماست.
بخشی از کتاب دختران جسور
خواهران میرابال
وقتی یک دیکتاتور ظالم به نام رافایل تروخیو در جمهوری دومینیکن قدرت را به دست گرفت، چهار خواهر برای آزادی شروع به مبارزه کردند. نام آنها خواهران میرابال بود: مینروا، پاتریا، ماریا ترزا و دِدِه. مردم نام آنها را پروانهها گذاشته بودند. آنها جنبشی برای مبارزه علیه تروخیو تشکیل دادند و اعلامیه پخش میکردند تا دموکراسی را به کشورشان بازگردانند. تروخیو این کارها را دوست نداشت. در نگرش او دخترانی مثل خواهران میرابال فقط میتوانستند خدمتکاران مفیدی در مهمانیها باشند. از او تعریف و تمجید کنند، گلها و هدایای مهمانان را دریافت کنند، مدام بخندند و بگویند متشکرم. آنها نباید صدایشان را به نشانهی مخالفت بالا ببرند و یا سعی کنند حکومت او را سرنگون کنند. این استقلال زیاد پروانهها او را میترساند. بنابراین او روشهای مختلفی برای ساکت کردن آنها به کار بست. آنها را زندانی کرد و از تحصیل در رشته حقوق منع کرد. مینروا و مادرش را در یک اتاق هتل زندانی کرد و حتی تلاش کرد مینروا را اغوا کند. اما مینروا گفت نه! او فروشی نبود. برای او دوست یک حاکم قدرتمند و ستمگر بودن اهمیتی نداشت. برای او فقط آزادی کشورش مهم بود. شجاعت خواهران الهام بخش مردم دومینیکن شد و به آنها قدرت داد تا با حکومت تروخیو مخالفت کنند. تروخیو نهایتاً سرنگون شد. امروز روی یک ستون چند ده متری که تروخیو بعنوان بنای یادبود قدرتش نصب کرده بود، نقاشی خواهران میرابال قرار دارد، چهار پروانه که یک حاکم جبار را به مبارزه طلبیدند.
کوکو شانل
روزی روزگاری در مرکز فرانسه و در کلیسای بر از راهبههایی با لباسهای سیاه و سفید، دختری زندگی میکرد به نام گابریل شانل. در کلیسا به دختران آموزش خیاطی داده میشد اما رنگهای زیادی در اختیارشان نبود و آنها مجبور بودند از همان پارچهها و وسایل راهبهها استفاده کنند. برای همین همهی عروسکهایی که درست میکردند سیاه و سفید بود. وقتی گابریل بزرگ شد، روزها خیاطی میکرد و شبها خوانندگی. سربازانی که در رستوران برایشان آواز میخواند او را کوکو صدا میزدند و این اسم مستعار تا پایان عمر روی او ماند. رویای کوکو این بود که در پاریس یک مغازه برای خودش داشته باشد. یک روز یکی از دوستان ثروتمندش به او پول قرض داد تا کوکو بتواند رویایش را به واقعیت تبدیل کند. لباسهایی که کوکو طراحی میکرد حتی اگر ساده بودند، عالی به نظر میرسیدند. زنان شیک پوش پاریسی از او میپرسیدند: لباسهایت رو از کجا خریدی؟ و او جواب میداد: من خودم درستشون کردم. به محل من بیایید تا برای شما هم طراحی کنم. کسب و کار کوکو خیلی زود رونق گرفت و گسترش یافت و او توانست همهی پولی را که از دوستش گرفته بود به او بازگرداند. بزرگترین موفقیت او در زمینهی طراحی لباسی به اسم «پیراهن سیاه کوچک» بود. او رنگی را که همیشه برای مراسم عزاداری استفاد میشود به یک لباس مسحور کننده تبدیل کرد. خیلی از لباسهایی که ما امروزه میپوشیم از طرحهای کوکو شانل تأثیر گرفته است. طراحی که زندگیاش را با درست کردن لباس عروسک از دامن راهبهها شروع کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.