آیا در نهایت همه چیز را خواهیم دانست؟ آیا بالاخره علم و عقل پیروز خواهند شد و همه معماهای جهان هستی را حل خواهند کرد؟ یا چیزهایی وجود دارد که دانستنشان غیرممکن است؟ پاسخ به این سؤالات واضح نبوده و جای تعجب نیست که دوقلوهای فیلسوف و بیباک ما نیز بر سراین موضوع با یکدیگر اختلاف نظر دارند. فیلیپ میگوید: البته که این کار رو خواهیم کرد. نگاه کن که علم در طی قرنها چگونه پیشرفت کرده. حالا ما چیزهای زیادی درباره حیات میدانیم. درباره ریزترین ذرات ریزاتمی و دوردستترین کهکشانها هم میدانیم. برای اینکه همه چیز رو بدونیم فقط نیاز به زمان داریم. اما فوبی اطمینان کمتری دارد. او میگوید: علم هنوز نمیتواند به ما بگوید که آیا خدا وجود دارد یا خیر. یا اینکه آینده رو پیشبینی کند. یا به ما بگوید که هدف از زندگی چیست. و ادامه میدهد: درباره چیزهایی که مردم با یکدیگر اختلاف نظر دارند. چطور؟ آیا میتواند به ما بگوید که کدام نقاشی زیباتر است؟ یا اینکه هرگز درست است شخص دیگری را بکشیم؟
بخشی از کتاب دوباره فکر کن
احتمالاً مایک لازاریدیس را نمیشناسید، اما او تأثیر تعیین کنندهای بر زندگی شما داشته است. از همان دوران کودکی، مشخص بود که مایک چیزی شبیه جادوگر دنیای الکترونیک است. از همان دوران کودکی، مشخص بود که چیزی شبیه جادوگر دنیای الکترونیک است. وقتی چهارساله شد، با استفاده از الگوها و کشهای لاستیکی دستگاه ضبط خود را ساخت. در دبیرستان، وقتی معلمهایش تلویزیونها را خراب میکردند، مایک را صدا میزدند تا آنها را تعمیر کند. او در اوقات فراغت خود یک کامپیوتر ساخت و زنگ هشدار بهتری برای تیمهای مسابقه سؤال و جواب دبیرستان طراحی کرد که در نهایت هزینه سال اول دانشگاهش از همین راه تأمین شد. مایک تنها چند ماه قبل از گرفتن مدرک مهندسی برق، کاری را انجام داد که بسیاری از کارآفرینان بزرگ عصر او انجام میدادند. او کالج را رها کرد. وقت آن رسیده بود که این پسره مهاجر بر جهان تأثیر بگذارد. اولین موفقیت مایک زمانی بود که دستگاهی را برای خواندن بارکدهای فیلم به ثبت رساند که در هالیوود بسیار مفید واقع شد و برای چنین دستاورد فنی جایزه امی و اسکار برد. اما این دستاورد در مقایسه با اختراع بزرگ بعدی او بسیار ناچیز بود. اختراعی که سرعت رشد شرکت او را به بیشترین میزان در کل جهان افزایش داد. دستگاه مایک پرچمدار اختراعات آن زمان بود و بهسرعت نظر طرفداران مذهبی را به خود جلب کرد، با مشتریان وفاداری چون بیل گیتس تا کریستینا آگیلرا در مورد آن گفته بود: این دستگاه به معنای واقعی کلمه زندگی مرا تغییر داد. نمیتوانم بدون آن زندگی کنم. زمانی که اوباما رئیس جمهور شد، از واگذاری آن به سرویس اطلاعات خودداری کرد.
مایک لازاریدیس ایده تبدیل بلک بری به وسیله ارتباطی بیسیم برای ارسال و دریافت ایمیل را در سر داشت. از تابستان 2009، تقریباٌ نیمی از بازار گوشیهای هوشمند ایالات متحده را به خود اختصاص داد. تا سال 2014، سهام بازار او به کمتر از 1 درصد کاهش یافت. وقتی شرکتی اینگونه سقوط میکند، ما هرگز نمیتوانیم دلیل واحدی برای آن مشخص کنیم. بنابراین آن را از نقطه نظر مردمی بررسی میکنیم: بلک بری نتوانست خود را وفق دهد. با این حال، سازگاری با محلی در حال تغییر، کاری نیست که یک شرکت انجام دهد، بلکه کاری است که مردم در بسیاری تصمیمات روزانه خود انجام میدهند. مایک به عنوان یکی از بنیانگذاران، رئیس و مدیرعامل، مسئول تمام تصمیمات فنی و تولیدی بلک بری بود. اگرچه تفکر او جرقهای بود که انقلاب گوشیهای هوشمند را شعلهورد کرد، اما کشمکشهای او با بازاندیشی شعله اختراع او را خفه کرد. او کجای کار را اشتباه کرد؟ خیلی از ماها به دانش و تخصص خود و وفادار ماندن به عقاید و نظراتمان افتخار میکنیم، اما این تنها در دنیایی با ثبات منطقی است، جایی که به خاطر پایبندی به عقایدمان پاداش بگیریم. مشکل اینجاست که ما در دنیایی زندگی میکنیم که بهسرعت در حال تغییر است. جایی که همان اندازه فکر میکنیم نیاز داریم که دوباره فکر کنیم.
فهرست مطالب کتاب دوباره فکر کن
فصل اول: بازاندیشی فردی
- یک واعظ، دادستان، سیاستمدار و…
- سندروم نیمکتنشین و ایمپاستر
- لذت اشتباه
- باشگاه تضاد
فصل دوم: بازاندیشی در روابط
- تفاهم با دشمن
- خشم و خصومت
- چگونه گوش دادن صحیح به مردم
فصل سوم: بازنگری گروهی
- مکالمات پرتنش
- بازنویسی کتاب درسی
- این روش همیشگی نیست
فصل چهارم: نتیجهگیری
- چشمانداز تونل فرار
- پایانبندی
- اقدامات مؤثر
- قدردانی
- درباره نویسنده
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.