اثر هنری گاهی رخدادی است که ناهشیار و اغراقگونه، گویی بیدخالت آفریننده یا مخاطب، امکانهای بالقوه را همچون عینیتی بالفعل مینمایاند. پدیده بیزمانی و جسمیت زمانی و مکانی باهم در میآیند. گویی اندیشه ماوراءطبیعی هگلی به شیوهای نمادین در اینجا راست است: میتوان بیزمانی را گونهای خدای ضد خرونوسی و آفریده هنری را فرزند به خارج کشیده آن با میخهای زمان و مکان بپنداریم. ذهن هنرمند، آن شیطان از خواب برخاسته بیقرار در مسیر دریای اشباح تاریخی قرار میگیرد. او خدایی سه سرست: گذشته، حال و آینده. او میانگین دردها و بیمها و امیدهاست. سقراط وار در کار قابلگی اندیشه است و همهجا حاضر در ضمیر ناخودآگاه مشترک جمعی همچون یهودیای سرگردان پرسه میزند، میزایاند یا که تمرین زایش میکند، شهیدی بر پهنه شرارتهای ذاتی بشر.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.