نبوغ چه مشکلی دارد که اکثر نابغهها را شکنجه میدهد از یکی از نابغههای دیوانه، هانتر اس تامپسون، پرسیدند چهطور برند منحصربهفرد درخشانش را خلق کرده است. در کتاب نابغه شما یاد خواهید گرفت که چگون بتوانید نیازها و خواستههای خودتان را به درستی کنترل و هدایت کنید. رندی گیج میگوید این کتاب الهام گرفته از نبوغی ناگهانی بوده، اما درواقع ایدها در فضایی مملو از شرمساری و ناامیدی مطلق رشد و نمو یافته است. به جرأت میتوان گفت کتاب «نابغه دیوان» واقعاً حاصل یک نبوغ دیوانهوار است ک د ر تمام قسمتهای کتاب به وضوح میتوان انن را دید. در این کتاب به آینده سفر کنید و با جهت حرکت جهان هستی همراه شوید. «نابغه دیوانه» سرشار از ایدههای کارآفرینی در تمام سطوج است که با قدری تأمل میتوان آن را در زندگی کاری خود پیادهسازی کرد. خواندن این کتاب را به هیچ عنوان از دست ندهید. عصر خلاقیت خواندن کتاب «نابغه دیوانه» را به همه افراد از جمله کارآفرینان توصیه میکند.
بخشی از کتاب نابغه دیوانه
کارآفرینی هنر است؛ زیرا محصولاتی خلق میکند که پیشتر اصلاً وجود نداشتهاند. مثل همه هنرمندان واقعی، هنرمان را نه بهخاطر پول یا شهرت، بلکه چون مجبوریم خلق میکنیم. ما مشکلی نداریم که به عنوان میلیاردر اینترنتی روی جلد فست کامپی باشیم، اما ما کارمان را انجام میدهیم چه ما را ثروتمند کند یا نه. خلأ روانی ما تنها با حل چالشها، طراحی راهحلها، توسعه محصولات، افتتاح بازارها و ایجاد مشاغل پر میشود. این حسی درونی است که بیشتر مردم آن را احساس نمیکنند. بیشتر افرادی که کار میکنند، از اینکه خود را به خوبی مطرح کنند، رقابتی به نظر بیایند و اخراج نشوند خوشحال میشوند. وقتی قرار است چیزی خلق کنند، خواه یک جعبه پیتزا، فیلمنامهای علمی-تخیلی یا یک آژانس بوتیک تبلیغاتی، نهایت تلاش خود را مینند تا در فضای بهوجودآمده میان دیگران نفوذ کنند. کارآفرینان واقعی و کارمندان رویاپردازی که مثل آنها فکر میکنند، به پیروی از مجموعه علاقهای ندارند. آنها حتماً باید مجموعه را رهبری کنند، نه به خاطر غرور شخصی یا حلت روحیشان، فقط به دلیل اینکه نمیتوانند به طریق دیگری کار کنند. در نهایت، این کتاب دعوتی است به رهبری در ایدههای نوین، به گونهای که ما هنر خلق کنیم. به طور واضحتر، این کتاب درخواستی است برای توسعه فرایند تفکری که اصول هنری را تولید میکند که آن را خلاقیت، بازارساز، محصولات پیشقدم، بازاریابی جذاب، نوآوری دوباره صنعت و برندسازی نمونه مینامیم. این کار میطلبد که به بیرون از خودتان بروید و متفکر اندیشهها بشوید. کارشناس شناخت، تحلیل و بازشماری فایند شناخت که کارآفرینان موفق برای خلق درآمدی که تنها ما میتوانیم خلق کنیم مورد استفاده قرار میدهند. این کار به چهارچوب ذهنی احتمالات، هرگز نه گفتن و داشتن آغوش باز به سمت مسیری نیاز دارد که هنر ما را به آنسو میبرد.
این درس را شخصاً از داستان یک ساعت ساز دیوانه آموختم. دهه 1990 میلادی یک همایش کسب و کار در اروپای مرکزی با نیکلاس هایک مؤسس جسور سواچ گروپ برگزار میکردم. هایک در آن زمان تقریباً در اواسط هفتاد سالگی بود. با دستخالی و به تنهایی کل صنعت ساعتسازی سوئیس را نجات داده و حداقل چهار مرتبه میلیاردر شده بود، ولی هیچ یک از این موفقیتها او را اصلاً قانع نکرده بود. برای تبلیغ همایش کنفرانسی مطبوعاتی برگزار کردیم، خبرنگاری جوان از هیک پرسید چه وقت قصد دارد بازنشسته شود. هایک طوری به او نگاه کرد که انگار پسر جوان به مادرش گفته است سلیطه. سپس با خونسردی و طمأنینه گفت: کارآفرینها هنرمندند و هنرمندان هرگز بازنشسته نمیشوند. در همان لحظه با دو حقیقت بنیادی مواجه شدم. ابتدا فهمیدم که باید بقیه عمرم را با این آرزو سر کنم که ای کاش نخستین نفری بودم که این جمله را بیان میکرد. و دوم اینکه، اکنون برچسبی داشتم که از آن برای تعریف اضطراب و اضطرار درونیام استفاده میکنم. در ضمن، هایک هرگز بازنشسته نشد. او سال 2010 هنگامی که در دفتر مرکزی شرکت سواچ به کار مشغول بود به طور غیرمنتظرهای به علت حمله قلبی فوت کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.