نبرد من توسط توسط آدولف هیتلر نوشته شده است و بیانگر اندیشههای سیاسی وی و ناسیونال سوسیالیسم میباشد. هیتلر در سال 1924 هنگامی که در قلعه لندربرگ زندانی بود بخش نسخه کتاب را با دیکته کردن جملات به منشی خود رودلف هس به وجود آورد. بخش دوم، پایان همان سال پس از آزادی زودهنگام او از زندان نوشته شد. پس از به قدرت رسیدن حزب ناسیونال سوسیالیسم در آلمان و تشکیل رایش سوم این متن به کتاب مقدس حکومت نازی تبدیل شد و حزب در هر فرصتی از جمله در مراسم ازدواج و اخذ مدرک دیپلم، آن را در میان مردم پخش میکرد و پیر و جوان را به خواندن آن فرا میخواند. در سال 1943 بیش از 10 میلیون نسخه از کتاب «نبرد من» در آلمان پخش شد. با قدرت گرفتن ناسیونال سوسیالیستها در آلمان، فروش و توزیع نبرد من نیز رواج گرفت. از اواسط دهه 1930 کتاب هیتلر به خرج دولت به زوجهای تازه ازدواج کرده هدیه میشد، فروش نسخههای دست دوم کتاب ممنوع بود و تدریس آن در مدرسهها به عنوان جزئی از برنامه تبلیغاتی حزب ناسیونال سوسیالیست از همین دوران آغاز شد. از این کتاب تا پایان جنگ دوم جهانی نزدیک به پانزده میلیون نسخه انتشار یافت.
بخشی از کتاب نبرد من
شاید خواست خداوند این بود که من در بیستم آوریل سال 1889 در شهر کوچک و زیبای سرحدی بین دو کشور آلمان و اتریش به دنیا بیایم زیرا همبستگی این دو کشور از آرزوهای دیرینه هر فرد آلمانی بود. ما هرگز خواستار آن نبودیم که آلمان و اتریش از لحاظ مسائل اقتصادی باهم یکی شوند جنبههای مالی در نظر ما اهمیت زیاد نداشت ولی آرزوی دیرینه ما این بود تا روزی که دو کشور آلمان و اتریش باهم متحد نشوند ملت آلمان نمیتواند استقلال سیاسی خود را حفظ کند، این ایدهآل مانند این بود که میخواستیم فرزندان آلمانی در کانون خانوادگی خود جمع شوند. اگر روزی رایش بتواند بر تمام خاک آلمانینشین حکومت کند دنیای سعادت و نیکبختی او از آن روز آغاز خواهد شد و در صورتی که قادر به تهیه مواد خام و امور تغذیه مردم خود نباشد قانون زندگی این حق را به او خواهد داد که از زمین بیگانگان برای تأمین معاش خود استفاده کند و در آن وقت کشاورزی جای جنگ را خواهد گرفت و اشکهای قربانیان زمینهای حاصلخیز جهان را آبیاری خواهد کرد.
این آروزی دیرین هر فرد آلمانی است، تا جائی که تاریخ نشان میدهد این نقطه سر حدی که زادگاه من به شمار میآید شاهد پیکارها و خونریزیهای دامنهدار بوده، جوانان برومندی را به خاک نشانده و در همه وقت با این که یک شهر اتریشی بوده جوانان و سرسپردگان این خاک حاضر نشدهاند در برابر قدر بیگانگان تسلیم شوند. پدرم هم مانند من در این دهکد سرحدی به دنیا آمد. او یکی از کارمندان کوچک و با احساس بود و مادرم نیز با همان احساس پاک فرزندان خود را پرورش داد. البته این خاطرات تعلق به زمان خیلی دور دارد زیرا پدرم بعد از چندی با یک شغل بسیار ناچیز در شهری دیگری به نام «پاسو» که چندان از این نقطه فاصله نداشت و جزء متصرفات آلمان بود مهاجرت کرد. اما معلوم است که سرنوشت یک کارمند جزء گمرک همیشه به یک حال نمیماند و چندی بعد به شهر «لینز» برگشت و تقریباً دوران بازنشستگی خود را در آنجا گذراند. برای این پیرمرد زحمتکش چنین وضعی استراحت و آسایش کامل به شمار نمیآمد. زندگی پدرم از کجا آغاز شد؟ او فرزند یک زارع خرده ملک بود و ناچار شد در ابتدای جوانی خانه پدری را ترک کند. در سن سیزده سالگی برای تأمین امرار معاش خود، ناچار گردید که از کانون خانوادگی خارج شود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.