کتاب هنر ظریف بییخیالی یکی از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز است. مانسون در این کتاب ایدههای جذاب و مفید خود را با روشی خاص مطرح کرده است که باعث میشود خواننده بعد از شروع به خواندن این کتاب، نتواند آن را زمین بگذارد. همه فصلهای این کتاب از جذابیت زیادی برخوردار هستند و نکات آموزنده و کاربردی زیادی در دل خود دارند. این کتاب راهنمای شما به سمت عظمت نیست؛ زیرا عظمت، تنها توهم ذهن ماست؛ یک مقصد ساختگی که خود را به دنبال کردن آن متعهد میکنیم و وجود خارجی ندارد. این کتاب رنجهای شما را به ابزار، دردهای شما را به قدرت و مشکلاتتان را به مشکلات کمی بهتر تبدیل میکند. این همان پیشرفت حقیقی است. در واقع این کتاب را بهعنوان یک راهنما برای رنج کشیدن بدانید.
بخشی از کتاب هنر ظریف بیخیالی
اکثر مردم در طول زندگی با داشتن دغدغههای بیش از حد در حال مبارزه هستیم آن هم برای موقعیتهایی که اصلاً سزاوار تبدیلشدن به دغدغه نیستند. ما دغدغه این را داریم که چرا مأمور پمپبنزین باقی پولمان را بصورت سکه داده و یا اصلاً به علت نداشتن پول خورد مابقی آن را نداده و یا دغدغه این را داریم که سریال محبوبمان به انتها رسیده و یا اینکه چرا همکارانمان از نحوه سپری کردن تعطیلات آخر هفتهمان سؤالی نمیپرسد. در این وضعیت، میبینیم که پس اندازمان رو به اتمام است، سگمان از ما متنفر است، پسر جوانمان در دستشویی مشغول کشیدن مواد است و در این حالت ما داریم به خاطر چند سکه و اتمام سریالمان عصبانی میشویم.
بنابراین حقیقت را قبول کنید که همه ما یک روزی خواهیم مرد. من میدانم که این یک موضوع بسیار واضح است، اما فقط خواستم به شما یادآوری کنم که همه ما و همه کسانی که دوست دارید یک روزی خواهند مرد. فاصله بین تولد و مرگ بسیار کوتاه است پس سعی کنید مقدار مقدار دغدغههایتان را کاهش دهید. اگر بخواهید دغدغه هرکس و هرچیزی را داشته باشید خب در این صورت کی وقت زندگی کردن را دارید. یک هنر ظریف برای رهایی از دغدغهها وجود دارد. هرچند این مفهوم ممکن است بسیار خندهدار باشد اما روشی که من میخوام در اینجا مطرح کنم این است که اساساً یاد بگیرید چگون افکار خود را به طور مؤثر متمرکز و اولویتبندی کنید. اینکه یاد بگیرید چگونه طبق کارهایی که برایتان اهمیت دارد اولویتبندی انجام دهید. این کار بسیار دشواری است. ممکن است بارها در آن شکست بخورید اما فراموش نکنید که این مبارزه شاید باارزشترین کاری است که در زندگیتان ممکن است انجام دهید. شاید تنها مبارزه در زندگی شخصی شما.
اگر قرار نیست خاص یا استثنایی باشیم پس چه هدفی داریم؟
بخشی از فرهنگ امروزه ما بر این باور است که همه باید دست به انجام کارهای فوقالعادهای بزنیم زیرا افراد مشهور این را میگویند، غولهای تجاری این را میگویند. سیاستمداران این را میگویند. هر یک از ما میتوانیم فوقالعاده باشیم. همه ما مستحق رسیده به این درجه از شکوه هستیم. واقعیت این است که اکثر مردم تناقض موجود در این عبارت را متوجه نمیشوند که اگر همه استثنایی باشند پس هیچکس استثنایی نیست. متوسط بودن تبدیل به معیاری جدید برای شکست شده است. بدترین اتفاق این است که در وسط یک دست داشته باشد. هنگامی که استاندارد موفقیت فرهنگی به معنی استثنایی بودن است، بهتر است که در انتهای یک دسته باشید تا در وسط آن؛ زیرا در انتهای یک دسته منفی هنوز هم خاص و مورد توجه هستید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.