چه کسی میداند که من میخواهم چه کار کنم؟ چه کسی میداند که هر شخصی میخواهد چه کاری انجام دهد؟ چگونه میتوانید از موضوعی مانند این اطمینان حاصل کنید؟ آیا اینها همه سؤالهایی از عملکرد شیمیایی مغز، رفت و برگشت سیگنالها و انرژی الکتریکی موجود در قسمت کورتکس مغز نیست؟ چگونه میتوانید بفهمید که یک کار را واقعاً خودتان میخواهید انجام دهید یا اینکه فقط نوعی ضربه عصبی در مغز است؟ یک اتفاق کوچک و بیاهمیت در جای نه چندان مهمی در یکی از نیم کره مغز میافتد و ناگهان من تصمیم میگیرم به مونتانا بروم یا نروم. در دو دهه اخیر، به دنبال حدود یک قرن جدایی، اقتصاد از روانشناسی تاثیرات مهمی گرفته است. اکنون اقتصاد رفتاری در دورنمای فکری جایگاهی برجسته و در اقتصاد، کاربردهای زیادی دارد. اقتصاد رفتاری عموماً با شاخهای از علم روانشناسی به نام «پژوهش انتخاب رفتاری» شناخته میشود. برخی از تأثیرات مهم مطمئناً از علم عصب شناسی به دست آمده است، یا به طور مستقیم یا از این جهت که دانش عصب شناسی باورهای مرتبط با روانشناسی را تغییر میدهد علم اقتصاد را هم متأثر میسازد.
بخشی از کتاب اقتصاد عصبی
سلولهای عصبی قسمتهای مختلف مغز از لحاظ ساختار، شکل، خواص عملکردی و نحوه همکاری و ارتباط (به عنوان سیستمهایی که به طور عملکردی متخصص هستند) متفاوت هستند. پیشرفت در عصبشناسی شامل ترسیم عملکردهای مربوط به روان در مغز است به گونهای که نواحی مغزی مشخص شوند. برای مثال نواحی بروکا و ورنیکه به ترتیب در تولید و فهم زبان درگیرند. بیمارانی که دچار آسیب در ناحیه ورنیکه شدهاند، نمیتوانند کلمات گفته شده را بفهمند. در حالی که خودشان میتوانند کلمه بسازند، نمیتوانند گفتار خودشان را به تصویر بکشند که باعث میشود در جملات، کلمات درست و شمرده شمرده، به حرفهای قلمبه سلمبه نامربوط تبدیل شوند. در مقابل افرادی که دچار آسیب در ناحیه بروکا شدهاند، میتوانند بفهمند که چه چیزی به آنها گفته شده و معمولاً میدانند که چه چیزی را میخواهند اما به سختی میتوانند آن را شمرده شمرده بیان کنند. گاهی به نقطهای میرسند که نمیتوانند کلمات را به هیچ وجه تولید کنند. آن سوی آشکار کردن طبیعت این سیستمهای تخصصی، علم عصبشناسی منجر به کشف سیستمهای عملکردی جدیدی شد، که برخی از آنها کاملاً غافلگیر کننده هستند. برای مثال جراحان مغز، با جراحی بر یک بیمار مبتلا به صرع، ناحیه کوچکی از مغز او را کشف کردند که باعث خنده وی میگردید، که به وجود یک سیستم شوخ طبعی اشاره دارد. عصبشناسان همچنین ناحیهای را در قشر گیجگاهی مشخص کردهاند که وقتی به وسیله برق تحریک میشود، احساسات مذهبی شدیدی را بوجود میآورد.
برای مثال احساس حضوری مقدس يا حتى تصور آشکار خدا یا مسیح، حتی در افراد غیر مذهبی. به طور كلى علم عصبشناسی باعث تغییر ردهبندی ما از فرآیندهای عملکردی مغز شده است. در برخی موارد، باعث شناسایی فرآیندهای متمایز مغز که عملکرد مشابهی را انجام میدهند، شده و در موارد دیگر بین فرآیندهایی که به عنوان مشخص شدهاند، اتصال برقرار میکند. یک نمونه حافظه است. مطالعه بیمارانی با آسیب مغزی موضعی، وجود سیستمهای حافظهای متفاوت را تأیید کرده است که میتوانند به طور گلچین از کار بیفتند. برای مثال فراموشی پیش گستر، بیمار به طور عادی میتواند، اطلاعاتی را که پیش از آسیب دریافت کرده را به یاد آورد و قادر است اطلاعات ضمنی شامل مهارتهای ادراکی مثل مهارت خواندن متن در آیینه را هم به دست آورد اما قادر نیست اطلاعات واضح جدیدی را برای بیشتر از یک دقیقه به یاد آورد.فراموشی پیشگستر همچنین میتواند بدون نیاز به خاطرههای واضحی که به دست آورد، آنها را حس کند. در یک مثال معروف یک دکتر هنگامی که به بیمار دست میدهد و خودش را معرفی میکند یک میخ در دستانش پنهان میکند. بعد که دکتر بر میگردد گرچه بیمار او را به یاد نمیآورد اما با این حال به ورود دکتر پاسخ منفی دهد و از دست دادن به او خودداری میکند.
فهرست مطالب کتاب اقتصاد عصبی
- مقدمه
- فصل اول: روشهای علم عصب شناسی
- فصل دوم: درسهای پایهای عصب شناسی
- فصل سوم: پیامد عمومی علم عصب شناسی برای علم اقتصاد
- فصل چهارم: برنامههای خاص اقتصادی
- نتیجهگیری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.