ژوزه ساراماگو، داستان را از یک روز بارانی در یک حوزه اخذ رأی شهری شروع میکند. در همان شهری که واقعه کوری رخداده بود، بار دیگر شخصیتها ظاهر میشوند. مسئولین حوزه با نگرانی افراد خانواده خود را به حوزه فرا میخوانند، اما گویا کسی قصد رأ دادن ندارد، اما بهناگاه حوزه شلوغ میشود. ژوزه ساراماگو نخستین پرتغالیست که برنده جایزه نوبل ادبیات شده است. آثار او در زمره برترینهای جهان قرار دارد. رمانهای «کوری» و «بینایی» از جمله کتابهای برتر این نویسنده میباشند. «کوری» و «بینایی» هر دو از بیماری معنوی سخن میگویند که فهم بشر را از شناخت نادرست واقعیت نشان میدهند. «بینایی»، در حقیقت ماجرای دیگریست برای ساکنان شهری که رمان «کوری» در آن اتفاق افتاده است. رمان «کوری» هجویهای بر ضد حکومتهای به ظاهر دموکرات اما از تهدل مستبد و دیکتاتور تمام است. ساراماگو در رمان «بینایی» نیز برای شخصیتها اسم انتخاب نکرده است. نکته بسیار جالب در نوشتار وی این است که فقط از علامت نقطه و ویرگول استفاده میکند و به سایر علائم اعتنایی ندارد، به همین خاطر جملات طولانی و پشت سر هم به نظر میآیند.
بخشی از کتاب بینایی
مسئول مرکز انتخابات، احساس خستگی زیادی داشت، چتر آبچکانش را با تندی بست و بالاپوش را که بیهوده برتن داشت و در آن مسیر چهل متری بین اتومبیل و حوزهی رأیگیری بیاستفاده مانده بود، از تن درآورد. گویی قبلش در حال شکافتن بود. نزد میز انتخاباتی شماره چهارده رفت و زیر لب گفت: نامناسبترین وقت برای اخذ رأی. سپس به منشی خود که توانسته بود تا حدود زیادی بدن خود را از آّ باران محفوظ بدارد گفت: امیدوارم جزو آخرین افراد نبوده و دیر نرسیده باشم. منشی در پاسخ گفت: تا این لحظه قائم مقام شما نیامده و زمان زیادی هم نماده است. با این حرف، آرامش را به او هدیه داد و با هم به طرف سالن اخذ رأی حرکت کردند. مسئول مرکز در همان حال گفت: با این بارندگی، اگر همه برسند، کار خارقالعادهای کردهاند. سپس به مسئولان و قائممقامهایشان که پشت میز نشسته بودند، سلام کرد. سعی میکرد تا از کلماتی مشابه بهره ببرد و حالت چهره و بیانش را تغییر ندهد. که مبادا سلایق سیاسی و عقاید خود را هویدا سازد. مسئول مرکز انتخابات، به خصوص در حوزهی خود، باید در همه حال طوری برخورد کند که عدم وابستگی او به گروهی خاص ثابت شود و یا به تعبیری دیگر، سلایق او مختفی نگه داشته شود. به غیر از رطوبت هوا که فضا را سنگین میکرد، درون سالن هم حالتی گرفته و راکد داشت، چون تنها دو دریچهی کوچک، آن سالن را به حیاط مرتبط میکرد و در روزهای آفتابی هم نور کمی از آنجا رسوخ میکرد.
نماینده حزب میانهرو گفت: بهتر بود رأیگیری را به وقت دیگری موکول میکردیم. باران از روز گذشته یکریز در حال باریدن است. سیل و ویرانی، همه جا را احاطه کرده است و مهمتر از همه این که پیشبینی میشود آرای ممتنع بسیاری به صندوقها واریز شود. نمایندهی حزب راستگرا سرش را به نشانهی تصدیق تکان داد، اما فکر کرد: باید با احتیاط در این مورد عکسالعمل نشان بدهم، بنابراین گفت: قطعاً نباید چنین ریسکی را ندیده انگاشت. در عین حال، فکر میکنم که روح همبستگی در میان مردم شهر به حدی است که شایستگی اعتماد را دارند. مردم ما آگاه هستند. بله، بسیار آگاه هستند و اهمیت نتایج این انتخابات را برای پایتخت، به خوبی میفهمند. بعد از این مکالمات، نمایندگان احزاب میانهرو و راستگرا نگاهی آکنده از ظن و تردید که کنایه و طعنه از آن پیدا بود، به نماینده حزب چپگرا انداختند. آنها در انتظار شنیدن اندیشههای او بودند. در آن ثانیههای حساس، ناگهان قائممقا مسئول حوزه همانطور که آب از سر و رویش بر زمین میچکید، وارد شد و همانطور که پیشبینی میشد، مورد استقبال گرم و دوستانهی حاضران قرار گرفت. شاید به همین دلیل، ما موفق نشدیم عقاید نمایندهی حزب چپگرا بشنویم، اما اگر قصد قضاوت براساس سوابق شناخته شده داشته باشیم، احتمالاً با عطف به یک تاریخچهی روشن، چنین جملاتی را بیان میکرد: رأی دهندگان حامی حزب من، کسانی نیستند که به آسانی در مقابل این اتفاق پس بنشینند و بارش چند قطره باران، باعث خانهنشینی آنها شود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.