در یک نگاه کلی «تئوری انتخاب» بر این دیدگاه استوار است که رفتارهای هر انسان، انتخابهای او برای ارضای نیازهایش است. این رفتارهای هدفمند بیشتر از انگیزههای درونی ریشه میگیرند تا عوامل و محرکهای بیرونی این دیدگاه در بردارنده این مضمون است که رفتار ما در هر زمان بهترین تلاش ما برای کنترل دنیای پیرامونمان و نیز خودمان به عنوان بخشی از این دنیا است بنابراین ما باید همواره به گونه ای رفتار و انتخاب کنیم که به بهترین نحو نیازهایمان را برآورده کنیم طبق این دیدگاه رفتار هر شخص در هر مقطع زمانی بهترین تلاش وی برای ارضای نیازهایش است. اگرچه شاید این تلاش در واقع مؤثر و مفید نباشد، ولی در عین حال بهترین تلاش او است و به همین دلیل روشهای واقعیتدرمانی سعی دارد مراجعان را یاری نماید تا از این جنبه که آیا رفتاری که اکنون انتخاب کردهاند نیازهایشان را برآورده میکند یا خیر و نیز این که آیا به خواستههایشان رسیدهاند یا نه رفتارهای خود را ارزیابی نمایند. «تئوری انتخاب» در یک تعریف ساده، در مورد انتخابها و چگونگی و چرائی انجام آنهاست. «تئوری انتخاب» تبیین میکند که ما به عنوان یک انسان برای دست یافتن به آنچه میخواهیم چگونه رفتارمان را انتخاب میکنیم. بر اساس این تئوری تمامی آنچه ما انجام میدهیم یک رفتار است و نیز اینکه همه رفتارها عمدی بوده و از درون ما برانگیخته میشوند. این برخلاف نظر صاحب نظرانی است که میگویند ما در دنیایی از کنترل بیرونی به سر میبریم و توسط عوامل بیرونی برانگیخته میشویم.
بخشی از کتاب تئوری انتخاب
تصور کنید میتوانستید از تمام مردم جهان که مشکل گرسنگی، بیماری یا فقر ندارند و در ظاهر دلایل بسیاری برای زندگی کردن دارند صادقانه به این سؤال که تو چطوری؟ پاسخ بدهند. احتمالاٌ میلیونها نفر از آنها میگفتند: من انسان بدبختی هستم. اگر از آنها بپرسید: چرا؟ تقریباً همگی آنها اشخاص دیگری از قبیل دوستانشان، زن، شوهر، همسر قبلی، فرزندان، والدین، معلمها، دانش آموزان یا همکاران خود را عامل بدبختی خود معرفی خواهند کرد. تقریباٌ کمتر کسی را میتوانیم بیابیم که این جملهها را نشنیده باشد: داری دیوانهام میکنی. واقعاً این عذابم میدهد. تو اصلاٌ ملاحظه احساساتم را نمیکنی. آنقدر اعصابم را بههم میریزی که نمیتوانم درست و غلط را تشخیص بدهم. کسانی که این عبارات را بیان میکنند هرگز به این فکر نمیکنند که خودشان، این بدبختی را انتخاب کردهاند. «تئوری انتخاب» میگوید: این خود ما هستیم که همه چیز از جمله بدبخت بودن را انتخاب میکنیم. دیگران نه میتوانند ما را بدبخت کنند و نه خوشبخت. همه آنچه که میتوانیم از دیگران بگیریم و یا به سایرین بدهیم اطلاعات است. اطلاعات در حقیقت خودش نمیتواند انسان را مجبور به انجام عملی با درک احساسی کند. اطلاعات وارد مغز شده و در آنجا پردازش میشود. بعد تصمیم میگیریم که چه کار کنیم همانگونه که در این کتاب مفصل توضیح داده شده است که تمامی رفتارها، افکار، احساسات و حتی بخش زیادی از فیزیولوژی مان را به شکل غیر مستقیم خود ما انتخاب میکنیم.
بخش بزرگی از آنچه هنگام درد کشیدن و بیماری درون بدنتان رخ میدهد، نتیجه غیر مستقیم افکار و اعمالی است که انتخاب کرده با انجام دادهاید. ویلیام گلاسر در کتاب «تئوری انتخاب»برای شما خواهد گفت علت و چگونگی این انتخابهای دردناک و حتی انجام رفتارهای دیوانه وار چیست و چگونه میتوانیم انتخابهای بهتری داشته باشیم. «تئوری انتخاب» بیان میکند: ما بیش از آنچه که فکر میکنیم بر زندگی خود کنترل داریم. اما در کمال تأسف، بخش عمدهای از این کنترل، مثمر ثمر واقع نمیشود. برای نمونه شما ناراحتی از فرزند خود را انتخاب نموده و در نتیجه سر او فریاد کشیده و او را تهدید میکنید، اما این انتخاب اوضاع شما را بدتر میکند. کنترلی تأثیرگذار است که نتیجه انتخابهای خوب و درست باشد. «تئوری انتخاب» به شما میآموزد با مردم چطور رفتار کنید. یعنی چگونه مکتوبات درون ژنهایتان را با آموخته هایتان در زندگی ترکیب کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.