کتاب «تسخیر شدگان» نوشته فئودور داستایوفسکی میباشد. این شاهکار داستانی تاریک است که دنیایی را تداعی میکند که در آن خطوط بین خیر و شر مدتها پیش تار شده بود. پیوتر ورخوونسکی و نیکولای استاوروگین رهبران یک هسته انقلابی روسیه هستند. هدف آنها سرنگونی تزار، نابودی جامعه و به دست گرفتن قدرت برای خود است. آنها باهم تروریستهایی را آموزش میدهند که حاضرند برای رسیده به اهداف خود دست به هرکاری بزنند. حتی اگر این مأموریت به معنای خودکشی باشد. اما وقتی به نظر میرسد که گروه آنها در شرف کشف شدن است، آیا سربازان حاضر خواهند بود یکی از حلقههای خود را بکشند تا ردیابی آنها را بپوشانند؟ همانطور که تحقیقات و محاکمه بعدی هویت واقعی قاتل را آشکار میکند، ایمان داستایوفسکی و همه به انسانیت مورد آزمایش قرار میگرید. کتاب «تسخیر شدگان» داستایوفسکی تا حدی براساس پرونده واقعی زندگی دانشجویی که توسط همتایان انقلابی خود به قتل رسیده نگاشته شده است. این کتاب جو پر جنب و جوش روسیه قرن نوزدهم را به شما نشان خواهد داد.
بخشی از کتاب تسخیر شدگان
کریلوف به استاوروگین اعلام میکند که قصد دارد خود را بکشد تا با ابدی کردن لحظه خودکشی خود خدا شود. از سوی دیگر، شاتوف به تمایل خود به ایمان به خدا اعتراف میکند، اما به دلیل بیایمانی خود را نالایق میداند. دشمنی او با استاوروگین به دلیل ازدواج مخفیانه بین استاوروگین و ماریا و همچنین به دلیل رابطه ادعایی بین استاوروگین و همسر شاتوف است. استاوروگین هنگام خروج از اقامتگاه شاتوف برای رفتن به آپارتمان کاپیتان لبادکین، با فدکا، رعیت سابق پیتر، روبرو میشود. فدکا تقاضای پول میکند، اما استاوروگین با او بیادبانه رفتار میکند و به راه خود ادامه میدهد. لبادکین پس از رسیدن به آپارتمان، گروه را تهدید به افشاگری میکند. استاوروگین با عجله میرود تا با ماریا صحبت کند. او به ماریا اعتراف میکند که میخواهد عروسی آنها را به طور عمومی اعلام کند، اما ماریا ناراحت میشود و استاوروگین با عصبانیت آنجا را ترک میکند. در راه خانه، فدکا دوباره به استاوروگین نزدیک میشود. استاوروگین با آسیب رساندن جسمی به فدکا خشم خود را بر سر فدکا رها میکند و در حالت دیوانگی هنگام خروج پول به هوا پرتاب میکند. سپس فدکا پول را به عنوان پرداختی میگیرد تا بعداً لبادکین را بکشد. روز بعد استاوروگین مجبور میشود در یک دوئل با پسر مردی که بینی او را در میله کشیده شرکت کند. او عمداً به هوا شلیک میکند تا از حریف خود دور شود، اما این فقط حریف او را بیشتر عصبانی میکند. این دوئل با دستیابی استاوروگین به دیدگاه جدیدی از زندگی به پایان میرسد، در حالی که حریف او هنوز عصبانی است.
سپس استاوروگین به خانه نزد داشا برمیگردد، که ادعا میکند او را برای هر گونه تخلفات گذشته و آینده خواهد بخشید. سپس داستایوفسکی تمرکز اصلی را از استاوروگین به پیتر تغییر میدهد. پیتر با تمسخر فرماندار شروع میکند و در عین حال رابطه دوستانهای با همسر فرماندار حفظ میکند. همسر فرماندار درگیر برنامهریزی یک جشن میشود، که به این ترتیب به پیتر زمان کافی برای اختصاص دادن به تجارت شخصی خود می دهد. او اولین جلسه گروه را در خانه ویرجینسکی برگزار میکند. این جلسه نشان دهنده ناتوانی گروه در انجام هر کاری سازنده است. استاوروگین دیر به جلسه میرسد و اندکی پس از آن، با ناراحتی پیتر، آنجا را ترک میکند و حاضر نمیشود که گفتگو را در جلسه مخفی نگه دارد. این صحنه زمینهای برای طنز سیاسی داستایوفسکی و تحقیر جنبش انقلابی فراهم میکند. پیتر پس از نزدیک شدن به استاوروگین، قصد خود را برای قرار دادن استاوروگین رهبر گروه آشکار میکند. استاوروگین بدون اینکه حرفی بزند پیتر را ترک میکند. پیتر همانطور که به فرماندار قول داده بود، شواهدی را در اختیار پلیس یک گروه انقلابی قرار میدهد. او به طور ناشناس، پدرش را به عنوان رهبر گروه معرفی میکند. پلیس خانه استفان را تفتیش میکند و کتابهای او را مصادره میکند. پیتر این کار را به دلیل نفرت از پدرش انجام داد و عملاً از او انتقام گرفت و استفان را از جامعه منزوی کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.