صادق هدایت، افکار، نظریات و آثارش شناخته شدهتر از آن است که دوباره از آنها یاد شود. گفتنیهای مربوط به این کتاب هم، را به زیبایی هرچه تمامتر خود هدایت در دیباچه آن آورده. بسیاری از نکات این اثر را نیز در نوشتهها و داستانهای هدایت به روشنی میتوان پیدا کرد. با این حال شاید ذکر چند نکته لازم باشد. نسخت نام نیرنگستان است، همانطور که به آن اشاره شده در ادبیات پهلوی و پازند مجموعهای هست بهنام «نیرنگستان» که پارهای از نوشتههای اوستایی با گزارش و توضیح پهلوی آن گردآمده است. «نیرنگ» واژه پهلوی میباشد به معنی آیین دینی و نیایش و دعا. آنچه پیداست نزدیک به هشتاد سال از نشر نسخت این کتاب میگذرد، در پی آن زندهیاد احمد کسروی نیز در دفتر پندارها به این گونه افکار و خرافات تاخته و با آنها به مبارزه پرداخته است؛ ولی متأسفانه نظیر بسیاری از این خرافات و شاید هم بیش از آن دوره با تغییر نام در جامعه فعلی ما رواج دارد و هنوز ریشهکن نشده است.
بخشی از کتاب نیرنگستان
کسی که مرض جوع دارد یک جغد در شکمش است که هر چه میخورد خوراک آن جغد میشود و به ناخوش وصلت نمیدهد. برای معالجه آن باید چند روز به ناخوش گرسنگی داد و بعد دستها و پاهای او را محکم بست آن وقت خوراکهای خوشبو و خوشمزه در اطاق او گذاشت تا آن جغد بوی آنها را بشنود و از شکم ناخوش بیرون بیاید و ناخوش معالجه بشود. هرگاه مرض کسی به طول انجامید یک نفر زن که شوهر داشته باشد هفت خانه را در نظر میگیرد که اسم زن یا دختری که در آن خانه باشد فاطمه باشد از خانه هر یک دو سه مثقال آرد گندم میگیرد پس از آن قدری روغن کرچک برداشته میرود سر چهار راه این آرد که موسوم است به آرد فاطمه خمیری میکند و آتش روشن میکند بعد این خمیرها را گلوله گلوله میکند و روغن را در ظرف روی آتش داغ میکند و گلولههای آرد را در روغن سرخ میکند پس از آن این گلولهها را به نخ میکشد و در قلبش نیت میکند که تا مریض من خوب نشود این گلولهها را از نخ بیرون نخواهم آورد. آنوقت خشتی میآورد و سه گوشه این خشت را قدری نمک میریزد یک گوشه این خشت را هم سه دانه از گلولهها را میگذارد و میان خشت را هم قدری اسفند دود کرده سر چهار راه میگذارد و بالای آن میخی کوبیده آن گلولهها را به میخ آویزان میکند. این عمل در شب چهارشنبه باید انجام بشود.
برای ناخوش شب چهارشنبه یک خشت را آورده چهار گوشه آن نه شمع یا فیتیله روغن زده روشن میکنند و بعد یک پول سیاه کمی زغال اسفند و ادویه روی آن میگذارند. بعد آنرا میبرند سر چهار راه میگذارند ولی کسی که حامل آنست نباید برگردد و پشت سرش را نگاه بکند. شمع و مشک و زعفران بالای سر ناخوش روشن میکنند بعد پشت ناخوش میزنند و میگویند: درد و بلات برود تو صحرا، برود تو دریا. برای رفع چشم زخم ناخوش را از دورازه شهر بیرون میبرند. در جندق هرگاه کسی ناخوش سخت بشود یک نفر زن، لباس سفید میپوشد و یک دانه چشمچین (کارد مخصوص) به یک دست میگیرد و زنبیلی بدست دیگر. اگر ناخوش مردم باشد کلاه او را به سرش میگذارد و اگر زن باشد لباسش را میپوشد و در خانه مردم میرود. هرچه از دوا و خوراکی که به او بدهند آنها را میجوشاند و به ناخوش میدهد و اگر پارچه بدهند لباس چهل تیکه درست میکند و تن بچه ناخوش میکند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.