هریت پیچر استو رمان «کلبه عمو تام» را ظاهراً با الهام از ماجرای بردهی سیاهپوست و مؤمنی نوشت که زیر شکنجه مرد، در حالی که برای شکنجهگرانش دعا میکرد. هنگامی که فصل اول رمان را به روزنامهی نشنال اِرا فرستاد که طرفدار لغو بردگی بود، فکر نمیکرد داستان اینقدر طولانی شود، اما در پی استقبال زیاد خوانندگان، همچنان به نوشتن آن ادامه داد. «کلبه عمو تام» یا «زندگی زیردستان»، در سال 1852 به صورت کتاب منتشر شد و در عرض نه ماه، 150 هزار نسخه فروش رفت. طوری که چاپخانههای ابتدایی آن دوران، مجبور بودند شبانه روز کار کنند تا کتاب را به موقع به دست مشتریان برسانند. اگر چه به دلیل قرارداد نامناسب نویسنده با ناشر و نبودن قانون بینالمللی حقوق پدیدآورندگان، او نتوانست از کتابش که حتی از آثار نویسندهی معصارش دیکنز نیز در سطح جهان مشهور تر شده بوده، ثروتی بیندوزد. اگر چه هواداران خانم استو، خواستار لغو بردگی بودند اما خود او حمایت چندانی از لغو بردگی نمیکرد. به همین دلیل وی برای دفاع از خود و رمان «کلبه عمو تام» در سال 1853، کتاب «راهنمای کلبه عمو تام» را منتشر کرد و در آن برای اثبات واقعی بودن حوادث این کتاب، شواهد از قوانین، محاکمات دادگاهها و نامههای خصوصی افراد ارائه کرد که با استقبال گرم انگلیسیها روبهرو شد.
بخشی از کتاب کلبه عمو تام
صبح فوریه، از پنجرهی کلبه عمو تام، روزی غمانگیز و بارانی به نظر میرسید. روی میز وسایل اتو بود و یکی دو پیراهن زبر اما تمیز پشت صندلی، کنار بخاری دیواری آویزان بود. عمه کلو داشت روی میز پیراهن دیگری را اتو میزد و گاهی اشکهای صورتش را با دستش پاک میکرد. تام کنار همسرش نشسته بود و انجیل، روی زانوانش باز بود و سرش را رو به کتاب خم کرده بود. اما هیچکدام حرف نمیزدند. هنوز صبح زود بود و بچهها خواب بودند. تام بلند شد و بیسر و صدا رفت تا نگاهی به بچهها بیندازد. گفت: برای آخرین بار است. عمو کلو جواب نداد، اما ناگهان اتو را روی میز گذاشت و زد زیر گریه. گفت: انگار باید تسلیم باشیم، اما خدایا! چهطور میتوانم تسلیم باشم؟ کاش میدانستم کجا میروی. خانم میگوید سعی میکند تا یکی دو سال دیگر تو را بخرد اما خدایا، هر بردهای رفته جنوب دیگر بر نگشته. آنها بردهها را میکشند. عمو تام گفت: خدای اینجا، آنها هم هست. کلو، زندگی من در دست اوست. اما من برای یک چیز خدا را شکر میکنم این که من فروخته شدهام و میروم، نه شما بچهها. اینجا شما در امان هستید. عمه کله گفت: اما ارباب نباید تو را به خاطر قرضهایش میفروخت. تو دو برابر این برایشان کار کرده بودی و باید بابت آن تو را آزاد میکرد. صبحانه روی میز آماده بود. چون خانم شلبی آن روز صبح عمه کلو را از خدمت در خانهی اربابی معاف کرده بود. کلو نیز از همهی توانش برای این ضیافتِ خداحافظی، استفاده کرده بود. زن بیچاره برای صبحانه، بهترین جوجههایش را کشته و پخته بود و بادقت زیاد کیک ذرت را آنطور که شوهرش دوست داشت، آماده کرده بود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.