کتاب «آدم خواران» نوشته نویسنده معروف فرانسوی ژان تولی میباشد که برای اولین بار در سال 2009 منتشر شد. این کتاب الهام گرفته از وقایعی میباشد که در سال 1870 در روستایی در کشور فرانسه اتفاق افتاد. «آدم خواران» روایتگر داستانی حقیقی است که میتوان گفت یکی از وحشتناکترین اتفاقات تاریخ بشریت میباشد. این کتاب توسط زهرا یوسفینیا ترجمه شده و نشر خودمونی آن را به چاپ رسانده است. ژان تولی علاوهبر نویسندهگی، شاعر، کاریکاتوریست و کارگردان نیز میباشد و قبل از به چاپ رسیدن کتاب «آدم خواران» با کتاب «مغازه خودکشی» به شهرت جهانی دست پیدا کرد.
بخشی از کتاب آدم خواران
جمعیت زیاد و دیوانهای که از تهدیدهای موندوت ترسیده بودند، به سمت میدان دهکده حرکت کردند. آنتونی، مازرات و دوبوا نیز با عجله به سمت آلن شتافتند. آنها مجبور شده بودند برای یافتن آلن، بخشی از دهکده را دور بزنند، ولی در نهایت او را خارج از مسافرخانهی موسنیر یافتند. بوتودون، برادرزادهی شهردار و دوستان آلن، همگی به سراغ او رفتند و سعی کردند او را به داخل مسافرخانه ببرند، اما ناگهان در بسته و دست آلن خرد شد، به طوری که سه انگشت او به زمین افتاد. آلن تلاش کرد با استفاده از چشم نیم بازش، از لای در به داخل آن مسافرخانهی تازه بازسازی شده بنگرد. درون آنجا، اتاق دل بازی با ستونهای چوبی وجود داشت و فقط صدای تیک تیک ساعت طلایی روی طاقچهی شومینه شنیده میشد. او توانست برای لحظهای آونگ درخشان آن را از پشت شیشه ببیند و متوجه کاغذ دیواری بشود که گلهای زیبا و ظریفی داشت. صاحب مسافرخانه، تصویری از مسیح را به دیوار آویخته بود. در واقع مسیح نیز همچون آلن رنج دیده و در گلگتا به صلیب کشیده شده بود. آلن روبروی شیشهای ایستاد و برای اولین بار در آن روز به چهرهاش نگریست. در آن لحظه متوجه شد که سرش به کرهی خونینی تبدیل شده است و مرگ بیصبرانه انتظار او را میکشد. آلن با مشاهدهی چشم چپش به آن لبخند زد. در واقع صورت او دیگر نابود شده بود به طوری که سوراخها و حفرههایی در آن دیده میشد تشخیص دادنی نبود و به منظرهی رقت انگیزی تبدیل شده بود.
حتی شکل بدن برهنهی او نیز تغییر یافته بود و مدام میلرزید. او میتوانست در انعکاس شیشه مردی را با کلاه حصیری و تبر به دست ببیند که هر لحظه به او نزدیکتر میشد. او ژان برویل، صاحب املاک گوگریل بود که در دوران کودکی خود، خانههای درختی زیادی را با آلن ساخته بود، اما او حالا یک برویل حیلهگر بود که میخواست هر چه سریعتر کار آلن را تمام کند. اگر چه آلن هیچوقت به او آسیب نرسانده بود. سرانجام آلن چرخید و به مرد بیرحمی چشم دوخت که دیگر او را نمیشناخت. آلن به محض دیدن او گفت: زود باش، کارت رو انجام بده و من رو بکش. باتوجه به این که آروارههای آلن از چند جا شکسته بود او دیگر نمیتوانست به وضوح صحبت کند. به همین دلیل منتظر بود تا با یک ضربهی اجتنابناپذیر کشته شود، اما ناگهان بوتودون جلوی تبر ایستاد و گفت: صبر کن، برویل، اون رو رها کن. درواقع بوتودون همیشه بیشتر از دیگران از آلن حمایت میکرد، زیرا او مانند بیشتر آسیابانان، بیگانه بود. در این هنگام، مازرات و دوبوا نیز به کمک او شتافتند و بویسون و براداران کامپورا به عقب راندند. آنتونی نیز به مونسیر التماس میکرد تا آلن را به داخل مسافرخانه راه بدهد. اما مسافرخانهدار، با آن چانهی لاغر و کلاهنمدی سیاهی که برسر گذاشته بود مانع ورود آنها شد و گفت: تو عقلت رو از دست دادی، از من میخوای یه پروسی رو به مسافرخونهام وارد کنم؟
فهرست مطالب کتاب آدم خواران
- ایالت برتانی
- جادهای به سوی نمایشگاه
- ورود به اوتفای
- دیوار سنگی کوتاه
- درخت گیلاس کهنسال
- درِ خانهی شهردار
- آهنگریِ آهنگر
- طویلهی گوسفندان
- خیابان اصلی
- مسافرخانهی موسنیر
- محل مبادلهی ذرت
- گاری تاجر پشم
- ارابهی مرسیه
- چرخدستی
- دریاچهی خشک شده
- روز بعد
- محاکمه
- حکم
- اعدام
- باتلاق نیزون
- خاتمه
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.