سعادت ما در قالب یک ملت بستگی به سعادت مالی فردی تکتک ما دارد. در کتاب «ثروتمندترین مرد بابل» موفقیتهای فردی را بررسی شده است. موفقیت یعنی کسب دستاوردها که حاصل قابلیتها و تلاشهای خودمان است .یکی از مهمترین عوامل در کسب موفقیت، آماده بودن به شیوه صحیح است. اصولاً اعمال ما هرگز عاقلانهتر از افکار و درک ما نخواهند بود. در کتاب «ثروتمندترین مرد بابل» مسیر درمان کیف پول لاغر را مشاهده خواهید کرد. طی این مسیر به درک اقتصادی نیاز دارد. هدف غایی این کتاب همین است: ارائه یک بینش والا به کسانی که در آرزوی دستیابی به موفقیت مالی هستند تا به آنها کمک کنیم پول لازم را کسب کرده، سرمایه فعلی را حفظ کنند و از مازاد درآمدشان برای درآمدزایی بیشتر استفاده کنند. جورج ساموئل کلاسون نویسنده «ثروتمندترین مرد بابل» امیدوار است که خوانندگان جدید نیز بتوانند از صفحات این کتاب الهام گرفته و شاهد رشد موجودی حساب بانکی و موفقیتهای مالی بیشتر باشند.
بخشی از کتاب ثرومندترین مرد بابل
شوق وافر به خوششانس بودن، جهانی است. این اشتیاق در سینه مردان بابلی در چهار هزار سال پیش نهفته بود و اکنون هم با همان سطح در قلب مردان امروزی موج میزند. همه ما امیدوار هستیم که مورد لطف و رحمت الهه خوششانسی قرار بگیریم. آیا روشی برای جلب توجه او وجود دارد؟ البته نه فقط توجه اندک بلکه لطف و رحمت بیکران. آیا روشی برای جذب خوششانسی وجود دارد؟ همه مردان بابلی به دنبال یافتن پاسخ همین پرسش بودند. آنها تلاش بسیاری برای یافتن راهحل کردند. آنها مردانی زیرک و متفکرانی باهوش بودند. به همین دلیل است که آنها ثروتمندترین و قدرتمندترین شهر جهان در روزگار خودشان را ساختند. در دوران باستان؛ آنها مدرسه یا کالج نداشتند اما یک مرکز یادگیری بسیار مؤثر و عملی داشتند. این مرکز در بین ساختمانهای بلند بابل به اندازه قصر پادشاه، باغهای معلق و معابد خدایان مهم بوده است. تاکنون در هیچ کتاب تاریخی به آن اشاره نشده است اما این مرکز قدرت و نفوذ زیادی داشته است. این ساختمان را معبد یادگیری مینامیدند. در این مرکز معلمان داوطلب در امر تدریس دانش و حکمت گذشتگان به مردم همت گماشته بودند و کلاسهای آزاد برگزار میکردند. در این مرکز همه انسانها با هم برابر بودند، حتی کم سوادترین بردگان نیز میتوانست به راحتی با یکی از شاهزادگان خانواده سلطنتی به بحث و جدل بپردازد.
یکی از کسانی که همیشه به معبد یادگیری رفت و آمد داشت، مردی عاقل به نام آرکاد بود که او را ثروتمندترین مرد بابل نیز مینامیدند. تالار مخصوص او تقریباً هر روز عصر پذیرای گروه کثیری از مردان بود، پیر و جوان و میانسال، همگی در آنها جمع میشدند تا در خصوص موضوعات مورد نظر به بحث و بررسی بپردازند. اکنون فرض کنید ما نیز در یکی از مباحثات با موضوع جذب خوششانسی شرکت کردیم. خورشید همچون یک توپ آتشین بزرگ و براق از بالای ابری از گرد و خاک بیابان در حال غروب بود که آرکاد به سمت سکوی همیشگی خود رفت. قبلاً چهار نفر در آنجا حضور داشته و منتظر ورود او بودند. آنها بر روی قالیچههای کوچک خود که بر روی زمین گسترانیده شده بود لمیده بودند و هنوز عده دیگری در حال ورود به کلاس بودند. آرکاد امشب درباره چی صحبت کنیم؟ پس از اندکی سکوت، مردی قدبلند که شغل وی نساجی بود گفت: یه موضوعی هست که خیلی دوست دارم در موردش صحبت کنیم اما نمیدونم شاید به نظر آرکاد و دوستان دیگر حاضر در اینجا مسخره باشه. آرکاد و سایرین از او درخواست کردند موضوع مورد نظر خود را بیان کند. مرد نساج: امروز من خیلی خوششانس بودم، چون یه کیف پول پیدا کردم که چندین سکه طلا توش بود، به شدت امیدوارم که این خوششانسی همچنان ادامه پیدا کنه. چون میدونم همه مردان مثل من همین آرزو رو دارند. این بحث رو پیشنهاد کردم تا بدونم چطور میشه خوششانسی رو به سمت خودمون جذب کنیم و شیوه خاصی که مردم خوششانس برای جذب خوششان دارند رو یاد بگیریم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.