چگونه برخی افراد پس از خواندن ایدههای ذکر شده در این کتاب؛ عملاً از فرش به عرش میروند؟ کاترین پاندر در کتاب «چشم دل بگشا» فرمول غنی کامیابی را ذکر کرده که شخصاً به تدریج و طی سالیان متوالی کشف کرده است اما آن را بهصورت کامل و یک جا در اختیار شما قرار میدهد. كتاب «ذهن خود را بر روی کامیاب شدن بگشایید» که در سال ۱۹۷۱ نوشته است را گام بعدی کتاب «قوانین پویای کامیابی» میدانند که در سال ۱۹۶۳ به چاپ رسیده است. از زمانی که مؤلف اولین کلاسهای کامیابی را در سال ۱۹۵۸ برگزار کرد تا زمان چاپ اولین مقاله با موضوع کامیابی در سال ۱۹۵۹؛ نتایج مشابه بودند: همه مخاطبان پس از بکار بردن قوانین کامیابی، گزارشاتی مبنی بر موفقیتهای معجزهآسا برای مؤلف ارسال کردهاند. امروزه مباحث و کتابهای گوناگونی در زمینه موفقیت به چاپ میرسند و همه آنها نیز خوب هستند. هر مطلبی که بتواند ذهن شما را به سمت کامیابی ر موفقیت سوق دهد؛ ارزشمند است.
بخشی از کتاب چشم دل بگشا
ابتدا باید از شرآنچه نمیخواهید خلاص شوید تا مسیر ورودی آنچه میخواهید را هموار کنید. هیچ مادهای (که در این جا منظور ما گرد طلا و قدرت ابر ذهن است) به راحتی در مسیرهای تنگ، مسدود یا پر ازدحام جاری نمیشود. هیچ مادهای به راحتی در ذهن تنگ، مسدود یا پرازدحام جاری نمیشود. هیچ مادهای به راحتی در مسیرهای تنگ، مسدود و پر ازدحام حالتهای گوناگون احساسی شما جاری نمیشود. ابتدا باید یک خلأ را شکل دهید که دارای دو مسیر داخلی و بیرونی باشد. اثرات مغناطیسی به راحتی در خلأ منتقل میشوند. با کمک ایجاد خلاً ابتدا به یک مغناطیس قوی برای جذب خواستههای خود تبدیل شوید. نگران نباشید؛ دشوار نیست چون تاکنون صدها بار شاهد شکل گیری آن بودهام. از شر هر آن چه نمیخواهید خلاص شوید. به محیط پیرامون خود نگاه کنید و از شر هر آن چه نمیخواهید خلاص شوید: کمدها، کشوهای میز کار، انباریهای خانه، صندوقعقب اتومبیل و کل دفتر کار را خانه تکانی کنید. ایجاد این خلأ در محیط بیرونی بر روی ذهن ناخودآگاه شما تأثیر گذار است. بدین ترتیب شما زمینه را برای پاکسازی درونی مهیا میکنید تا اثرات بیشتری برای جذب کامیابی داشته باشید.
یک موسیقیدان اهل کالیفرنیای جنوبی که اخیراً قانون خلأ برای دستیابی به کامیابی را آموخته بود؛ تصمیم گرفت قانون خلأ را ابتدا برای کمد خودش اجرا کند. پس از آن، او طی مدت بیست و چهار ساعت سه رویداد را تجربه کرد. از آن جا که او معلم موسیقی در یک مدرسه دولتی بود؛ بهشدت به یک شغل برای تابستان نیاز داشت. زمانی که او مشغول پاکسازی کمد بود؛ ایده برگزاری یک کارگاه آموزش موسیقی در تابستان برای کالجها و دانشگاهها به ذهنش رسید. او با کارگزار خود در نیویورک تماس گرفت و این ایده را با او در میان گذاشت. کارگزار نیز در مدت چند ساعت توانست هماهنگیهای لازم برای برگزاری این کارگاه آموزشی در دانشگاههای معتبر در سرتاسر ایالات متحده انجام دهد. جالب است بدانید که این ایده درآمد قابل توجهی داشت. مورد دوم این بود که یک معلم موسیقی دیگر با وی تماس گرفت و گفت درخواستهای زیادی برای برگزاری کلاسهای خصوصی در عصرها و آخر هفتهها دریافت کردم که همه آنها را نمیتوانم انجام بدهم؛ بنابراین تصمیم گرفتم برخی از آنها را به تو واگذار کنم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.